گسترش دانش و تجربه مهندسی



با وجود راه افتادن سرویسهای درخواست تاکسی آنلاین، نیاز به خودروی شخصی روندی روز افزون داشته است. از آنطرف با بالا رفتن قیمت مسکن، هرواحد به زحمت یک جای پارک داشته باشد و این مساله به تازگی به یک چالش درشهرهای بزرگ دارد تبدیل می شود. از آنطرف قطعا می بیند که افرادی تمایل به داشتن خودروی شخصی ندارند و جای پارک هم در پارکینگ دارند. قطع به یقین کسب و کاری برای کرایه دادن پارکینگ ایجاد خواهد شد که هر دو طرف بسیار خوشنود خواهند بود و این اپلیکیشن نقش واسط یا معرف را ایفا می کند. 

حتی می توان پارکینگ سازمان های دولتی یا مدارس را برای این کار اختصاص داد. به نظرم حتی سازمان های منتفع مانند راهنمایی و رانندگی باید از این کار حمایت کنند. با توجه به رشد جمعیت و کمبود منابع، باید درصدد افزایش بهره وری و بازده بود و فرصت های موجود را به بهترین نحو شناخت.


یکی از مواردی که برای داشتن بعد زندگی دنیوی لازم و ضروری است، دید اقتصادی قوی هست. این دید هست که کمک میکنه پولت را در چه بخش های سرمایه گذاری کنی. به نظرم این بینش نه تنها برای مهندسان که برای تک تک مردم جامعه ضروری است. سال 97، سالی پرفراز و نشیب بود مخصوصا در بعد اقتصادی. با مردم صحبت کنی میبینی می گویند که سرمایه ما یک سوم شد. درست است. عده ای از مردم سرمایه شان حتی کمتر از 30% پارسال شد. ولی عده ای هم تقریبا قدرت اقتصادی خود را حفظ کردند و حتی افزودند. اینجا منظورم سرمایه دلاری و قدرت خرید است. 

ورود من به مباحث اقتصادی حدود 8 سال پیش با درس "اقتصاد مهندسی" که در دانشکده مهندسی صنایع ارائه شد، آغاز شد. به این درس علاقمند بودم و مطالب را پیگیری کردم. هرچند نمره قابل قبولی (14) نگرفتم. جسته و گریخته مطالعه اقتصادی داشتم تا اینکه درسال 96 اسم بورس به گوشم محکمتر از دفعات پیشین خورد و اندکی به فکر فرورفتم، چون اندک سرمایه ای اندوخته بودم. از مهر 96 کد بورسی دریافت کردم ولی فعالیت نداشتم و از اواخر 96 با حدود یک میلیون تومان وارد شدم. اوایل تابستان 97 بود که عرضه اولیه پتروشیمی پارس با سود حدود 800 هزار تومانی کام من را شیرین کرد و انگیزه ای شد برای فعالیت بیشتر.

آنجا به پیشنهاد دوستم با دکتر ادیب آشنا شدم. به جرات میتونم بگم جزء ده اقتصاددان برتر ایران است. تحلیلهای دقیق و موشکافانه ای دارد. فایل صوتی "مدیریت سبد سرمایه" را تهیه کردم و انصافا دید خیلی خوبی به من داد. اینجا بود که فهمیدم سپرده بانکی جدا از حرام بودن، سمی مهلک برای اقتصاد ایران است و همچنین نابودی سرمایه شخص. چه مقدار در سبد ارز سرمایه گذاری کنم و چه مقدار طلا و چه مقدار بورس و . .

اگر فرصت یادگیری مباحث بورس و سرمایه گذاری مستقیم ندارید، حتما "صندوقهای سرمایه گذاری" را بررسی کنید و براساس میزان ریسک پذیری خود و سابقه و آینده صندوق، دریکی از آنها سرمایه گذاری کنید که سودی بین 20 تا 200 درصد را در سال 97 رقم زدند.



البته این دو ایده بسیار جزئی هستند و در قالب اپلیکیشن های درخواست تاکسی مثل اسنپ و تپ سی قابل پیاده سازی است.

اولین ایده که توسط آقای حسن صانعی مطرح شد، درخصوص امکان افزایش قیمت کرایه از سوی مسافر است. بدین ترتیب در مواردی که همه ما شاهد بوده ایم که قیمت پایین تر از حد انتظار ما یا راننده تعیین شده و پس از کمی معطلی یا عجله خودمان حاضریم اندکی به آن بیافزاییم تا درعوض راننده ترغیب کند و سفر را بپذیرد. به گفته ایشان، این ایده به هر دو این شرکتها ارائه شده و اسنپ اصلا جوابی ارائه نداده است و تپ سی از این ایده استقبال کرده و قرار شده مورد بررسی قرار دهد.

ایده دوم که امروز به ذهنم رسید برای کارمندانی است که یک مسیر را در ساعت معینی (خانه به سرکار و برعکس) طی می کنند. به نظرم می توان چنین گزینه ای را اضافه کرد تا اشخاص بتوانند به فرض برای یک ماه قراردادی با این شرکت ها داشته باشند و شرکت تاکسی آنلاین هم دو یا سه مسافر که خانه های نزدیک به هم دارند (حتی بیشتر با ون) را تجمیع کند و با هزینه کمتر و به صورت ثابت چنین خدماتی را ارائه کند. یادم هست این ایده را به عنوان ایده اولیه راه اندازی اوبر شنیدم. این ایده هم زمانی که با کمبود راننده در بازه زمانی 7:30 تا 8:30 صبح رو به رو شدم به ذهنم رسید. کاهش آلودگی و کاهش هزینه ها از مزایای واضح این طرح به حساب می آید.



سوار اتوبوس شهری بودم. به این فکر افتادم که بد رانندگی کردن راننده اتوبوس چقدر بر اصطحلاک اتوبوس تاثیرگذار است. ابعاد اجتماعی و فرهنگی و قانونی قضیه به کنار. انسان زمانی که چشمی بالای سر خود نبیند قطعا سرکشی می کند در هر جایگاه و مقامی. 

با این سامانه بلیت الکترونیکی که برای اتوبوس های درون شهری راه افتاده، خیلی از مشکلات حل شده و خیلی دیگر با همین سامانه و اندکی شعور مدیریت قابلیت حل دارد. از مشکلات حل شده می توان به نبود پول خرد و مکانیزه شدن ساعات کاری راننده ها دونست. از اونطرف در این سامانه اطلاعات خام زیادی ذخیره میشه که با تحلیلشون خیلی اطلاعات زیادی میشه به دست آورد تا سیستم حمل و نقل عمومی را بهینه و کارآمد کرد. از جمله می توان ساعات شلوغی را مشخص کرد و در آن ساعات اتوبوس پشتیبان درنظر گرفت. 

ایده ای که بنده به ذهنم رسید این هست که الگوی رانندگی هر راننده ثبت شود. بدین صورت که مسافت، سرعت و شتاب با همین سنسورهای موجود قابلیت ثبت دارد. اما پیشنهاد من اعمال سنسورهایی برای اندازه گیری آلودگی و لنت ترمز نیز هست. با ثبت این موارد می توان یک الگوی شهری رانندگی هر شهر یا هر خط اتوبوس را درآورد و هنگام تست تئوری و تجربی هر اتوبوس، این الگو اعمال شود و پارامترهای مربوط به دست آید. ممکن است یک اتوبوس با این سیستم موتوری برای لندن مناسب باشد ولی برای ایران نه. نکته دو آموزش رانندگان به استفاده از الگوی رانندگی بهینه و تشویق رانندگانی که از این الگوی پیشنهادی استفاده می کنند. 

اینگونه در دوبحث مادی و غیرمادی پیشرفت قابل ملاحظه ای صورت می گیرد. بحث مادی شامل کاهش مصرف سوخت، کاهش تولید آلاینده ها، کاهش اصطحلاک اتوبوس و تعمیرات مربوطه می شود. در بحث غیرمادی می توان به کاهش بیماری های مربوط به آلودگی، راحتی مسافران و جلب اعتماد عمومی اشاره کرد.

من مطمئنم اگر حمل و نقل عمومی به نحو درست به بخش خصوصی واگذار می شد، با توجه به محدودیت منابع قطعا سراغ این موضوع می رفتند و نتیجه خوبی به دست می آمد.


اتفاقی برخوردم به رزرومه و مدت زمانی که به عنوان کارشناس در پژوهشکده خودرو، سوخت و محیط زیست کار می کردم. با اینکه آدم سخت گیری هستم و همیشه پس از تموم شدن یه دوره یا اتفاق سعی دارم با فارسی سخت نقدش کنم ولی واقعا حسم نسبت به دوره ای که پاره وقت در پژوهشکده خودرو مشغول کار بودم مثبت هست. بسیار مثبت و بر گردانندگانش درود و انرژی مثبت می فرستم. قطعا باید برای بهبود عملکردش برنامه ریزی کنند و من هم نقد دارم بهشون ولی بودن چنین مجموعه هایی خیلی خیلی بیشتر می ارزه به نبودنشون. 

هر دفعه ای که یاد پروژه کارشناسی می افتم ناخودآگاه یاد اولین باری که رفتم دانشکده فنی و پژوهشکده می افتم و دیدار با علی صفایی. شخصی که از سختکوش ترین افرادی هست که در زندگیم دیدم. یا هردفعه یاد دوران کارشناسی ارشد می افتم، به عنوان جزء جدایی ناپذیرش، ذهنم میره سمت پژوهشکده. دوران تلخ و شیرین زیادی داشتیم. انصافا پروژه اتوبوس هیبرید الکتریکی پروژه بزرگ و شایان اهمیتی بود که اگر می شد با همکاری شرکت های مطرح انجام داد، قطعا الان در فاز تولید بودیم و مردم این اتوبوسها را می دیدند. 

سه شخص در ذهنم پررنگ هستند و ممنونم ازشون: دکتر محسن اصفهانیان، مهندس حسن نهضتی و دکتر وحید اصفهانیان.


به نظرم میشه از قدرت رسانه ها درجهت منافع ملی استفاده کرد. همه میدونیم که این ابزارهای رسانه جمعی یک شمشیر دولبه است. در ابتدای ورود هر ابزاری هم کفه مشکلات و معایب بسیار سنگین تره تا مزایا. هرکدوم از ما میتونیم یه لیست درست کنیم از کارهای مثبتی که میشه با این اپ ها انجام داد از راه اندازی کسب و کار، کسب درآمد، تبلیغات، برندسازی و .

یکی از اپهای محبوب در ایران، اینستاگرام هست که کسانی که دارند رو گوشیشون حداقل 5 ساعت در هفته وقت صرفش میکنند. با استفاده از اپ quality time که روی گوشی نصب میشه متوجه شدم من به طور متوسط روی یک ساعتم را مشغول اینستاگرام هستم. این باعث شد که یک سعی در کاهش این عدد داشته باشم و دو سعی در افزایش میانگین مطالعه کتاب.

از طرف دیگه گفتم حالا امروز من کباب خوردم یا بیف استراگانف یا فلان فینگرفود چه سودی داره برای اکثر دنبال کننده هام. پس یه ایده ای به ذهن رسیدم و اون اینکه مشکلاتی که میبینم و رنج میبریم را به صورت استوری یا پست بیارم تا یک هم اندیشی بشه و دوستان چه بسا راه حلی پیشنهاد کنند و در رفع مشکل اقدام کنیم و دو اینکه خاطیان بدونند که زیر ذره بین هستند و کوچکترین رفتار اشتباهشون که به ضرر منافع ملی هست میتونه خیلی براشون گرون تموم بشه. شما چه مسائلی را دیدید و فکر میکنید بهتره در فضای رسانه ای مطرح بشه؟



حدود پنج سال قبل، محسن پیشنهاد کتاب "هنر فکر کردن" از ارنست دیمنه را داد که به دلیل چاپ نشدن درنهایت از مرکز بخش در خیابان انقلاب تهران خریداری کردم. هفته پیش نیز محمد توصیه به خواندن "هنر شفاف اندیشیدن" از رولف دوبلی کرد. این کتاب چاپ شصت و سوم را هم رد کرده و توسط عادل فردوسی پور و دو تن دیگر ترجمه شده است. دوبلی به طرزی هنرمندانه 99 خطای اندیشیدن را در 99 فصل لیست کرده است. حتی برای کسانی که مشغله زیادی دارند خواندن یک فصل هرشب بیش از 10 دقیقه وقت نمی گیرد.



دیروز ناگهان نگاهم به تلفن که در گوشه میز قرار دارد گره خورد. پیش خودم گفتم آیا فکر میکنی این وسیله را دهه آینده نیز می توان دید؟ آیا می شود آن را در یک وسیله الکتریکی دیگری که در هر منزل و دفتری یافت می شود تجمیع کرد. در حد یک ایده خام این چنین به نظرم رسید.

همه خانه ها در این روزها مودم دارند. به نظرم آمد می توان با ایجاد تغییراتی در مودم متصل به خط تلفن ثابت، امکان جواب دادن با گوشی همراه را فراهم آورد. یا اینکه می توان چنین ارتباطی را دربستر لپ تاپ و بعد از طریق لپ تاپ به گوشی همراه میسر کرد. این موضوع را مهندسان برق و کامپیوتر قادرند بررسی کنند. 

جالب میشه اگه چنین اختراعی وجود داشته باشه :)))


هر روز با روش های جدیدی درصدد آمورش کارآمدتر زبان های خارجی بر می آیند. قطعا تا سطح متوسط (مثلا B1) باید در آموزشگاه یا خودخوان با کتاب های مرسوم صورت گیرد. ولی پس از آن می توان روش های گوناگونی پیشنهاد کرد. خودم شخصا دولینگو را برای یادگیری اموزش زبان آلمانی استفاده کردم. خوبی دولینگو این بود که آلمانی را با انگلیسی یاد گرفته می شود که باعث تقویت و ماندگاری هر دو زبان می شود. 

روش های دیگری همچون دیدن فیلم های زبان اصلی خوب است. بدین صورت که بار اول بدون زیرنویس و بار دوم با زیرنویس همان زبان مشاهده شود. روشی که بنده به ذهنم رسید، آموزش و توسعه لغات زبان با استفاده از کتاب های معروف است. به عنوان مثال در این لینک می تونید 10 کتاب محبوب بیل گیتس در زمینه فناوری را مشاهده کنید. هر چند سطح زبان خوبی داشته باشید، باز هم در هر صفحه حداقل 5 کلمه را نمی دونید. 

به نظر میشه یک استارت آپ در این زمینه راه بیفته و کتابهای زبان اصلی محبوب و معروف را شناسایی کنه. بعد انتهای هرصفحه معنی 5 تا 10 لغت را به فازسی بیاره و در انتها هم به ترتیب الفبایی معادل انگلیسی یا ترجمه انگلیسی را بیاره. در حقیقت با این روش با یه تیر دو تا نشون میزنه. حتی خود من خواننده هم می تونم در این زمینه مشارکت داشته باشم و کسب درآمد کنم. 


امروز بچه‌ها را اول صبح بیدار کردیم. گمان می‌کردیم دیگه صبحانه ساعت 8 آماده است. درهرصورت رفتیم به سالن صبحانه و دیدیم گارسون که انگلیسی هم نمی‌دانست با انگشتانش عدد 9 را نشان می‌دهد. من که فکر کردم میگه تا 9 دقیقه دیگه آماده است. نگو میگه ساعت 9 صبحانه آماده میشه. خلاصه بیست دقیقه به نه بود دیدیم آشپزشون اومد و همون ساعت نه صبحانه آماده شد که شامل تخم‌مرغ آب‌پز، پنیر، کره، خیار و گوجه، کالباس، نون، عسل و یه نوع مربا می‌شد. از هتل مستقیم رفتیم سمت مجسمه علی و نینو که به مجسمه عشاق نیز معروف است. علی عاشق مسلمان آذربایجانی است و نینو دختر گرجی مسیحی که طراحی مجسمه ها به گونه‌ای است که هر چنددقیقه یکبار از داخل هم رد می‌شوند. ابتدا تفریحات دریایی از جمله جت اسکی، پاراشوت و پاراگلایدر بررسی شد و قرار بر استفاده از پاراشوت شد. پس ابتدا اندکی در ساحل رفتیم و مایو پوشیدیم و تنی به آب زدیم و روی شن‌های گرم بدن خشک کردیم. البته ساحل پرسنگ و صغر آن برای شنا مناسب نبود و بعضا موج‌های سهمگینی می‌زد. پس در حد پا به آب زدن بدن تر کردیم. دوشی گرفتیم که آب بسیار خنکی داشت و آرام آرام به سمت مجسمه عشاق برای پاراشوت حرکت کردیم. قایق مشغول بود. بیست دقیقه‌ای صبر کردیم و نوبت ما شد. مسئول پاراشوت پرسید کی اول میره و بچه‌ها من را شوتیدند. جلیقه را پوشیدم و سوار شدم. با وینچ آرام آرام مرا آزاد کرد تا رفتم به اوج آسمان. فکر می‌کنم حداقل ده متر از سطح آب فاصله داشتم. چشم‌انداز جالبی از ساحل، دریا و شهر باتومی می‌شد دید. تقریبا ده دقیقه‌ای بالا بودم و آرام آرام به پایین آمدم. سپس بچه‌های دیگر. در کل حدود نیم ساعتی روی قایق بودیم که نفری 50 لاری به ازای هرنفر هزینه داشت. برج الفبا را در روز و فانوس دریایی را هم دیدیم.

باتوجه به فشرده بودن برنامه بهتر بود در این زمان به سمت دلفیناریوم حرکت کنیم که همسفران نپذیرفتند. نهایتا یک مسجد ترک در خیابان کوتایسی پیدا کردیم و نماز خواندیم و نهایتا پس از نماز، برای صرف ناهار حدود ساعت 3:30 به سمت رستوران ترکی دنیز رفتیم. این رستوران جزء سه رستوران برتر سفر ما محسوب می‌شود. من از رستورانداران و فعالان عرصه رستوران خواهش می‌کنم فقط یه سر به این رستوران بزنن تا الفبای کار حداقل دستشان بیاید. البته دلیل کیفیت آنها هم رقابت شدید هست که چندین رستوران درکنار هم در این خیابان دارند. با اینکه ساعت سه ونیم بعدازظهر بود ولی درکمال احترام با ما برخورد داشتند و چند گارسونی که بودند نمی‌گذاشتند آب در دل مشتری تکان بخورد. حال شما با رستورانهای ایران و اصفهان مقایسه کنید که ساعت سه به بعد اصلا دیگه ناهار ندارند. مطلب دیگری که مایه تاسف است عدم وجود رستورانهای بین‌المللی در ایران است. این درحالی است که در گرجستان انواع و اقسام غذاهای کشورهای مختلف مثل ترکی، عربی مثل لبنانی و سوری، هندی، تایلندی، چینی و اروپایی و حتی ایرانی وجود داشت.

خلاصه پس از ناهار به سمت باغ گیاهشناسی باتومی حرکت کردیم. چون مسیرها را با Google map مشخص می‌کردیم، مسافتها را می‌دانستیم و کرایه درست تاکسی را هم می‌دانستیم. ورودی باغ گیاهشناسی نفری 8 لاری بود که پس از بازدید از آن متوجه ناچیز بودن آن شدیم. به نظر من ورودیه بناها در ایران نسبتا بالا است و بعضی جاها نباید داشته باشد. به عنوان مثال هیچکدام از کلیساها در گرجستان حتی بزرگترین و زیباترین آنها ورودیه نداشت. این مطلبی بود که یکی از توریستهای اتریشی به من گوشزد کرد و گفت پرداخت ورودیه در هر سایت گردشگری وجهه خوبی ندارد.

باغ گیاه‌شناسی باتومی خارج از توصیف است. واقعا سرسبزی درختان و پوشش گیاهی و چشمه‌های جاری و انواع و اقسام درختان نیمه استوایی فوق‌العاده بود. این باغ در حدود 100 سال پیش توسط دو گیاه‌شناس در این منطقه که حالت باتلاقی و لجنزاری بوده ابتدا پاکسازی شده و سپس احداث می‌گردد. وجود ساحل دریای سیاه از دیگر جاذبه‌های این باغ وسیع بود. پس از پیاده‌روی و گشتن در باغ و عکس‌های بی‌شمار گرفتن تقریبا به انتهای باغ رسیدیم که آن‌جا یک دستشویی وجود داشت. در آن منطقه نسبتا متروکه وجود چنین دستشویی تمیز و مرتبی از دیگر عجایب این باغ بود. همین نکات ریز و پنهان است که گردشگری یک کشور را از این رو به آن رو می‌کند. شایان ذکر است بنا به نظرسنجی انجام‌شده از گردشگران خارجی به ایران، یکی از مهم‌ترین چالش‌های آنها دستشویی‌های کثیف و نامناسب ایران است. ما حتی در محدوده میدان نقش جهان یک دستشویی استاندارد نداریم که توریست‌ها مجبورند آخرین لحظه خروج از هتل به دستشویی بروند و تا ناهار صبر کنند. فکر می‌کنید ساخت یک دستشویی مناسب و استاندارد در مسجد جامع عباسی اصفهان از درآمد یک هفته‌ای فروش بلیت ورودی فراتر رود!؟!

پس از بازدید باغ با مینی‌بوس (ماشروتکا) به رستوران مک دونالد رفتیم. امروز قرار بود اطلاعاتی درخصوص نحوه رفتن به مستیا Mestia کسب کنیم که نشد و فردا برای ما اندکی مشکل‌ساز شد. درهرصورت مک‌دونالد رفتیم و دوستان شیخ ما نپذیرفتند که حلال است. پس خوراکی مختصر خوردیم و نفهمیدیم مک‌دونالد آخر چیست. پس از آن پیاده به سمت فواره‌های رقصان Dancing Fountains حرکت کردیم. حدود ساعت یازده به هتل بازگشتیم. دوباره حساب و کتاب کردیم و وسایل را جمع و جور کردیم که یعنی فردا صبح هرچه زودتر حرکت کنیم.

ادامه مطلب

تا سه ماه پیش می تونستم گه گداری از تپ سی یا اسنپ استفاده کنم ولی تازگی ها قیمت هاشون عجیب رفته بالا! برای همین توفیق اجباری داشتم که بیشتر سوار اتوبوس بشم. ولی این مورد همیشه منو آزار میده چرا ده ثانیه دیر به اتوبوس رسیدم یا چرا باید بیست دقیقه وایسم تا اتوبوس بعدی بیاد. این بود که همون لحظات این ایده استارت آپ اتوبوسی به ذهنم رسید.

داستان خیلی ساده است. کافی است یک ردیاب مشابه این شرکت ردیاب ایده آل روی اتوبوسها نصب بشه که موقعیتشون را به صورت زنده نشون بده. بعد افرادی که توی یه ایستگاه یا نزدیک اون ایستگاه هستن یک خط اتوبوس مشخص را درخواست میکنن و میبینن که این اتوبوس مثلا حدود 5 دقیقه باهاشون فاصله داره. شرکت سازنده میتونه حق اشتراک ماهانه به مشتریان بفروشه یا اینکه بر مبنای اطلاعات درخواستی هزینه مشخص کنه.

جالب اینجاست که فقط مسافران از این استارت آپ سود نمی برند، بلکه میتونه خیلی برای خود شرکت واحد حیاتی باشه. چون در هرزمان، مکان هر اتوبوس را داره، بنابراین طبق قانون فیزیک میتونه سرعت و شتاب اتوبوس را دربیاره. درنتیجه میتونه بفهمه که راننده یه جاهایی خیلی گاز را فشرده که موجب استهلاک و افزایش هزینه میشه یا سرعت غیرمجاز داشته. پس مشتری دوم این استارت آپ خود شرکت واحد اتوبوسرانی هست. 

باتوجه به گران شدن قطعات و خود اتوبوس، به نظر این طرح توجیه اقتصادی داره. نمی دونم کسی در دنیا چنین طرحی دیده. البته شاید تپ سی و اسنپ از این طرح خیلی خوششون نیاد و یه جورایی رقیبشون بشه. از طرفی هم ممکنه اگه خوب پیش بره یکی از این شرکتها، این استارت آپ را بخرن. 

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گزارشگر اقا روباهه نظافت صنعتی برق یار طعم گس خرمالو خود تو خورشیدی، غیر ممکنه غروب شه گردشگری اجاره سوئيت در مشهد نزديک حرم بررسی و نقد پایان نامه ها خوشمزه ترین مزه ها